فیک (عشق اینه) پارت هجدهم

تلفنو قطع کرد و من خیلی زود گفتم:تصویب؟تصویبش میکنی؟
گفت:آره دیگه.بزار بدونن عاشقتم.
گفتم:اما...من آماده نیستم.
گفت:من پیشتم.همیشه.باهم میریم جلو.خب؟
گفتم:چی بگم...باشه.من میرم پیش هایجین و یوجون.حتما نگرانم شدن.
گفت:نه.کجا؟الان کلی خبرنگار اون بیرونه.وایسا خودم برسونمت.
رفت زود لباساشو عوض کرد و آماده شد و اومد.خیلی استرس داشتم.به بادیگارداش گفت که مواظب خبرنگارا باشم تا نیان جلو.رفتیم بیرون و کلی خبرنگار بودن.ینی اون واقعا این همه فشارو تحمل میکرد؟خبرنگار میگفتن:شما تصویبش کردید؟ازدواج میکنید؟بچه دار میشید؟چند سال تفاوت سنی دارید؟رابطتون از کی شروع شده؟ و هزار جور سوال مسخره و بی ربط.تند تند رفتیم و سوار ماشین شدیم.منو برد خونه و پیاده شدم.اونم پیاده شد و منو بوسید و گفت:هر چی شد،نگران نباش.من پیشتم.تا ابد پیشتم.
این حرفش راحتم کرد و رفتم بالا.هایجین و یوجون دویدن سمتم و گفتن:چیشد؟‌چیکار‌ میکنین؟
گفتم:اول سلام.دوم هم اینکه مگه خبر ها رو ندیدید؟
هایجین گوشیشو باز کرد و چشاش گرد شد و گفت: وات؟تصویبش میکنید؟واقعا؟
یوجون گفت:چی بگم...به پای هم پیر بشین.انگار واقعا دوست داره.
گفتم:آره...دوسم داره.منم عاشقشم.
بعد نشستیم و باهم صبونه خوردیم و بعدش گفتم ببینم ته چیکار می‌کنه.بهش زنگ زدم.جواب داد و گفت:سلام.بیبی من خوبه؟...گرچه...اگرم خوب نباشی،با این خبرم حالت خوب میشه.
گفتم:خوبم.بگو که بهتر بشم.
گفت:الان از کمپانی اومدم.کمپانی بر خلاف همیشه،قبول کرد تا رسمیش کنیم.
دیدگاه ها (۱۷)

مونبین!...

رنگ موی جدیدششش!!!

فیک (عشق اینه) پارت هفدهم

فیک (عشق اینه) پارت شونزدهم

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط